خیلی وقته میخوام بنویسم ، ولی نمیدونم از چی یا کی باید بنویسم ، ایضا نمیدونم اصلا این نوشته خواننده ای خواهد داشت یا نه ، ولی خب من مینویسم ؛ شاید مواجه شدن با این همه چیزای گنگ توی زندگیم برای اینه که زیادی سردرگمم ، زیادی عصبیم ، زیادی ... هعی :\ خب بیاین یه ذره جهت بدم به نوشتم ؛ ساطعم ، معنی ساطع همون معنی اسم اصلیمه ، یعنی ساطع اسم منه ولی در حقیقت اسمم نیست :| بگذریم ... پیچیده شد ، خب من مصداقِ این بخش از شعر سهرابم که میگه : کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ !
از اینم بگذریم ...
یادمه در وصف این روزام نوشته بودم : گوشه نشین رویایِ ناراستین ... حالا چرا ناراستین ؟! تا حالا به این قسمت از ابهام رسیدین که بدونین چی میخواین اما به این هم واقفین که به اون نمیرسین ؟!
از اینم بگذریم ...
خیلی دارم پراکنده مینویسم :\
تازگیا به این پِی بردم که خیلی زیاد اجتماع گریزم ، خیلی بیشتر از اونی که فکر میکردم هستم ... و البته خیلی عصبی تر از حد تصور ...
و خیلی تنها تر از اونی که فکرشو بکنین
وحالا ، لگامِ اذهان گسیخته و اینجا ، جایِ جلوه گریِ آن هاست ؛
همراهان و مخاطبانِ غایب ، تا درودی دیگر بودرود
*( وی حسِ بامزه بودن دارد )