صرفا جهت روشن شدنِ ستاره ! :: سایه

سایه

کنون ای سرگردان , در کدام ساعت از شب ایم؟!

صرفا جهت روشن شدنِ ستاره !

یعنی الان داره با کی حرف میزنه ..‌

یعنی اگه من برم تفاوت زیادی احساس نمیشه ؟! 

سریع جام پر میشه ؟! 

نه بابا ، من این هم وقتمو با اون گذروندم ، 

مگه میشه ؟! 

- میخوام باور کنم میشه ، دوست دارم از همین آدمایِ کم زندگیم هم دور بشم ؛ اصلا میشه کسی به من فکر نکنه ؟! ( حالا انگار خیلی همه بهت فکر میکنن ) 

نمیدونم این چه حسیه نسبت بهشون پیدا کردم ولی خب واقعا نیاز دارم میتونستم تنها زندگی کنم ، 

با یه شماره جدید و بدون دسترسی به هیچ برنامه ارتباطیی ؛ اینارو پای افسردگی نذارین واقعا ، 

جداً از این لفظ خوشم نمیاد ، حتی وقتی چند وقت پیش تست دادم و اومد : افسردگی شدید :\\ 

خندیدم ، تصورشم وحشتناکه...

حس می‌کنم همین دیروز بود که با حالت خوشحالی از اینکه مدرسه یه هفته تعطیله اومدم خونه ، 

ولی چقد اون روز تو مدرسه بهم سخت گذشت ...

سرماخورده و با ماسک فیلتر دار کنار شوفاژ نشسته بودم ( از بس سرماییم صندلیِ کنار شوفاژو تصرف کرده بودم تو مدرسه D: ) 

واقعا داشتن به دید یک عدد کرونایی بهم نگاه میکردن :\\\ 

و میگفتن برو خونه :|| 

این در صورتی بود که حدود یک ماه(شایدم بیشتر) بعد تو استانمون اولین مورد کرونا شناخته شد ...

 

پ.ن۱ : کارنامم اومد :| به نسبت اینکه هیچکدوم از امتحانا رو نخونده بودم ، راضیم تقریبا ، چون فک میکردم بالاتر از ۱۵ نداشته باشم :"] 

پ.ن۲ : متن چی بود که پی نوشت داشته باشه ؟ :| احتمالا پاکش کنم 

پ.ن۳ : ینی اگه مدارس حضوری بشه ، انقدر که از همکلاسیام دور شدم ، که فک کنم مثل یه تازه وارد باشم ..

پ.ن۴ : حس میکنم حتی توان نوشتن یه انشا ساده ام ازم گرفته شده 

پ.ن۵ : از دیدن نظراتتون خوشحال میشم D:

حسن ختام ! 

۶ نظر ۴ موافق ۰ مخالف
izumi ch
۱۱ اسفند ۱۴:۲۰

وای شدیدا درکت میکنم😑منم همیشه حتی قبل از کرونا به دلایلی ماسک میزدم و مثل برگ به شوفاژ مدرسه(که اکثرا خراب بود)میچسبیدم..

و به دید مریض نگاه کردن به ادم واقعا سخته

جزام نگرفتیم که دور از جونمون:/

پاسخ :

وای آرهه :|| روزایی که سردتر بود ، شوفاژم هوس میکرد خراب بشه :\\
😂😂😂😂 داشتن محترمانه از مدرسه مینداختنم بیرون 
پروانه ★__★
۱۱ اسفند ۱۴:۲۰

فقط میتونم بگم درک میکنم=)

انگار تنهایی..زندگی کردن بهتره*-*

پاسخ :

خیلی خیلی بهتره :)
izumi ch
۱۱ اسفند ۱۴:۲۶

الان یاد یه چیز دیگه راجب شوفاژ افتادم😂

همیشه دستگیره ی کم و زیادش برعکس بود..هی چپ میچرخوندیم خاموش میشد

هی راست میچرخوندیم اتیش میگرفت

اخرم از کناره هاش اب میچکید و ماها مجبور میشدیم کوچ کنیم یه میز دیگه

پاسخ :

وای اتفاق مشترک  😂 دستگیره شوفاژ کنار من بود ، بعد یهو دیدم آستین مانتوم خیس شده >_< چرخوندم ، بیشتر شد :\ آخرشم یادم نیس بلخره چجوری درست شد ولی اعصاب منو داغون کرد... 
aramm 0_0
۱۱ اسفند ۱۵:۰۷

منم بعضی وقتا فک میکنم سیمکارتمو بشکنم گوشیمو بفروشم و برم یه چار پنج تا کارتون کتابِ خوب بخرم و تا اخر عمرم به همین روال زندگی ادامه بدم...

پ.ن:XD

پ.ن2: نه پاکش نکن:(

پ.ن3: من از اول تازه وارد بودم:]

پ.ن4:دست رو دلم نزارT-T

 

پاسخ :

خیلی ایده خوبیه ،اون موقع زندگی رو تازه میشه حس کرد

باشه پاکش نمیکنم :) 
با تک تک سلولام میفهمم ، یه غریبه که نباید غریبه باشه ، ولی هست ...
توام ؟! T-T
aramm 0_0
۱۱ اسفند ۱۵:۱۴

هوم،منم...

پاسخ :

هق :")
fateme ...
۱۴ اسفند ۰۰:۲۳

منم این کارو کردم

خطمو عوض کردم

ولی خوب ک نشدم هیچ بدترم شدم:/

بلاخره همون ارتباط ۳ماه یه بارم خوبه با همون یدونه دوست

الان تو سن حساسی هستی و خیلی مزخرف:(

پاسخ :

ولی من نه ، همین دو سه شب پیش بعد حرف زدن باهاش بد شدم ، خیلی بد ...اگه شرایط یه جور دیگه بود همونجا تمومش می‌کردم ولی خب نمیشه، راجب سنمم نظری ندارم ، حساسه مگه؟!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
پیوندها
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان