شنبه ۳ ارديبهشت ۰۱
مشکل از همین - ندونستنِ متوالی - شروع شده
از وقتی جواب و علت هر چیزی نمیدونمه ،
دیگه کلاف زندگی از درستم در رفته...
داره خیلی زود ازم دور میشه و من نمیرم سراغش تا بیارمش و کارمو ادامه بدم ،
داشتم میبافتم
یه لباس برای خودم
اما حالا بافتنیم تو شروع رها شده
نباید ندونسته شروعش میکردم ، من نه کلاسشو رفتم نه کسی بهم یاد داده...
ولی
پاهام جون نداره برم کلافی که حالا انتهاشو هم نمیبینم ، جمع کنم
انگار هیچ وقت راه رفتن بلد نبودم...
به همون اندک بافتنی درهم برهمم دست زدم ، به آنی گرههاش از هم باز شد
دیگه بافت نبود ، نخ حالت گرفته بود
کاش نخ صاف بود ، مثل روز اول
اینطوری کمتر دلم میسوخت.