جمعه ۲۴ ارديبهشت ۰۰
شانه ام ،
خاستگاه در های غلتان سیمایِ آفتابگون توست .
میآیی و میروی ،
آنکه همیشه مانده ، منم !
غم که یقه ام را میگیرد ،
میفهمم توشهای برای ادامه زندگی دارم .
باید عمیق تر صدایت بزنم ..
نه " تو "یِ همیشگی
نه " شما " یِ رسمی ...
بگویم : بالام ؟!
گویی برای نامیدن تو ساخته شده ؛
آخر بی هیچ اغراقی ،
گوشه جگرم نشسته ای ...
اگر تکلّم معیار کاردانی باشد ،
من مردودم .
مردودی که با هیچ تک ماده ای قبول نمیشود .
تنها چشمان تو باید سخن بگوید ،
تا من هر چه هست را
نثارت ،
و هر چه نیست را
برایت آرزو کنم .
++ خیلی بداهه :" توی روزای آشفته ای که هیچی سر جاش نیست ...